یارب تو او را همچو من بر غم گرفتارش مکن

در شهر غربت ای خدا هرگز تو ازارش مکن

هر چند او از رفتنش چشمان من گریان نمود

لیک ای خدای مهربان از غصه پر بارش مکن . . .

 معطر گشته با زلفت تمام عالم هستی...

بدان تا آسمان برجاست تو سلطان دلم هستی...

  نگاه ساکت باران به روی صورتم دزدانه میلغزد.. ولی باران نمیداند که من دریایی از دردم..

 به ظاهر گرچه میخندم ولی اندر سکوتی تلخ میگریم..

گویند غروب جایی است که آسمان زمین را میبوسد/من امشب برایت غروب میکنم/آسمان من کجایی؟؟

به یادت آرزو کردم که چشمانت اگر تر شد به شوق آرزو باشد نه تکرار غم دیروز...

وقتی خداوند از پشت دستانش را روی چشمانم گذاشت از لای انگشتانش آنقدر محو دیدن دنیا شدم که فراموش کردم منتظر است نامش را صدا کنم..

ترنم باران را نثار چشمانت میکنم نازنینم..تا شبنمی شود بر سرخی گونه هایت و داغی بوسه ام را به پیشانی ات به یادگار میگذارم و دست نوازشم را به موهایت هدیه میکنم که تا عمر داری مرا از خاطر نبری...

صفايي بود ديشب با خيالت خلوت ما را...

ولي من با پنهاهي تو را هم ارزو كردم....

تو هم اي خوب من،اين نكته به تكرار بگو...

اين دلاويزترين شعر حهان را همه وقت...

نه به يك بار و به ده بار، كه صد بار بگو...

دوستم داري را ازمن بسيار بپرس...

دوستت دارم را با من بسيار بگو...

تو را به رخ تمام شقايق ها ميكشم و ميگوبم:

تا گل من هست زندگي بايد كرد...

قحطي رفيق مي ايد،نه هفت سال كه هفتصد سال...

در سيلوي قلبم ذخيره و پنهانت ميكنم....

بگو كنعانيان منتظر نباشند،تقسيم شدني نيست حتي اگر...

يعقوب بيايد...

هذيان ميگويند لبانت چيزي شبيه " دوستت دارم " درست برخلاف چشمانت ...